قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

http://doostto.ParsiBlog.com
 

یادش بخیر چه دورانی بود.(عکس واقعی است)خیلی خنده‌دار

 

...


[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 5:49 عصر ] [ محسن ] [ نظرات () ]

ادب

 

از قیمتی ترین سرمایه ها و میراث های حیات آدمی «ادب» است؛
حتی بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).
در بر خورد ها چیزی به زیبایی و جذابیت ادب نمی رسد. باید آن را آموخت، به کار بست تا روابطی سالم و احترام آمیز و پایدار میان افراد، حاکم شود؛اما همین واژ?متداول و مشهور، گاهی تعریفی ناشناخته و حدّ و مرزی مبهم دارد. ازاین رو ، مناسب است که بر مفهوم و جایگاه و شرایط آن، تأملی مجدد داشته باشیم و بدانیم که به راستی «ادب چیست؟

این صفت که سرمای? ارزشمند رفتاری انسان و رسالت پدر و مادر و مربی است بر چه پایه هایی استوار است؟ آیا یک خصلت درونی است؟ آیا رفتاری اجتماعی است یا حالتی روحی؟ رمز این که انسان ازافراد مؤدب، خوشش می آید چیست؟
وقتی سخن از«ادب» به میان می آید، نوعی رفتار خاصّ و سنجیده با افراد پیرامون ( از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر می آید. این رفتار که از تربیت شایسته نشأت می گیرد، به نحو? سخن گفتن، راه رفتن، معاشرت، نگاه، در خواست، سؤال، جواب و ... مربوط می شود.
ادب، هنری آموختنی است. می توان گفت : « ادب، تربیت شایسته است » ؛ خواه مربی، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربی.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد... فرمود: " هر کس با رفیق بد هم نشینی کند، سالم نمی ماند و هر کس که مراقب و مقید به گفتارش نباشد پشیمان می گردد و هر کس به جاهای بد، رفت و آمد کند، متهم می شود" (ادبنی ابی بثلاث... قال لی : یا بنی! من یصحب صاحب السوء لا یسلم و من لا یقید الفاظه یندم ومن ید خل مداخل السوء یتهم).

آنچه در این حدیث مطرح است، ضابطه داشتنٍٍٍِِِِ « دوستی» و «گفتار» و«معاشرت»است. دوست داری با تو چگونه رفتار کنند؟ نام و لقب زشت بر تو نگذارند؟ مگر نَه این که از توهین و تحقیر و استهزای دیگران نسبت به خودت ناراحت و رنجیده می شوی؟ مگر نه این که دوست داری در جمع مردم، مورد تکریم و تشویق و توجه قرار گیری؟ یکی از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را دربار? خود نمی پسندی، در بار? دیگران هم روا ندانی و آنچه نسبت به خویش دوست می داری، برای دیگران هم بخواهی و آنچه را در کار دیگران زشت می شماری، برای خود نیز زشت بدانی. اگر از کارهای ناپسند دیگران انتقاد می کنی، همان کارها و صفات در تو نباشد. این نوعی «خود ادب کردن» است و کسی به این نعمت دست می یابد که از فرزانگی و هوشیاری و عقلانیّتی تیز و بصیر برخوردار باشد. به فرموده حضرت امیر (علیه السّلام: (
«کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک»؛
در ادب کردن تو نسبت به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را از دیگری ناپسند می بینی از آن پرهیز کنی.
هر کس حدّ و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، دارای ادب است. بی ادبی، نوعی ورود به منطق? ممنوعه و پایمال کردن حدّ و حریم در برخورد هاست. این سخن بلند علویّ را هم در این زمینه بخوانیم که فرمود:
« افضل الادب ان یقف الانسان علی حده و لا یتعدیّ قدره»؛
برترین ادب، آن است که انسان بر سر حدّ و مرز و اندازه خویش بایستد و از قدر خود فراتر نرود.

ادب، به خودی خود یک ارزش اخلاقی و اجتماعی است و ارزش آفرین، هم برای فرزندان، هم برای اولیا که تربیت کنند? آنانند.
ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله ای از محبت و مجذوبیت را بر گرد خود پدید می آورد و انسان با ادب را عزیز و دوست داشتنی می کند.
ادب، خودش یک سرمایه است و هر سر مایه ای بدون آن بی بهاست.
مدالی است بر سین? صاحبش که چشم ها و دل ها را خیره و فریفته می سازد.
آراستگی هر چیزی به چیزی است.
آن گونه که علم، با حلم آراسته می گردد،
وشجاعت، با گذشت و عفو زینت می یابد،
و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا می کند،
حسب و نسب هم با ادب، ارج می یابد. شرافت نسب و اعتبار خانوادگی و آبرو و وجه? اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشی سطحی بر چهره‎ای زشت است. این سخن حضرت علی(علیه السلام) است که:
«لاشرفمعسوءالادب»؛
با بی ادبی؛ هیچ شرافتی نیست.
کسی که بی اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته باشد، شرافت می یابد. ادب حتی نسب و تبار نامناسب را هم می پوشاند. کلام امیرالمؤمنین( علیه السلام) چنین است:
«حسنالادبیسترقبیح النّسب»؛

 

نشانه ها و جلوه ها

هر یک از ادب و بی ادبی نشان هایی دارد. شناخت ادب هم جز با توجه به نمودهای بی ادبی میسر نمی گردد. این نمودها و نشانه ها و علایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد. .
اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشان? ادب است. بی خردی، گفتار زشت، بد دهانی، تند خویی ، زشت گویی، دشنام و توهین، سبکسری و خیره سری، لجاجت و عناد و ... هم بی ادبی است.
اگر کنترل دوستی ها و معاشرت ها ادب است، بی ادبی یعنی رفت و آمد با افراد ناباب و بی دقتی در گزینش دوستان و بی تعهدی در مجالست ها و رفاقت ها.  آن که زشت گفتار و بد زبان است، به تعبیر حضرت علی( علیه السلام) از ادب بی بهره است: «لا ادب لسیی النطق ».
کسی که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت و تکریم یاد کند و مدام به استهزای دیگران و غیبت آنان مشغول است، آن که یاو? دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامی زشت تر پاسخ می دهد، آن که در مجالس و محافل و صف ها، رعایت حق دیگران و نظم و مقررات و سکوت و نوبت را نمی کند، آن که حاضر نیست به حرف دیگران گوش دهد، کسی که در گفتگو و بحث، داد می زند، گلو پاره می کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمی کند، آن که ... اینها همه نشانه هایی از بی ادبی است.
از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت بودن، خلال کردن، دهن درّه، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است. بی ادبی، بی اعتنایی به حقوق و شخصیت و حرمت انسان هاست . اگر کسی هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرز مشمئز کننده ای غذا بخورد، یا به جای تقدیم دو دستیِ نامه و وسیله و ابزار، آن را پرت کند یا حتی یک دستی بدهد، یا هنگام مطالع? شما، سر و صدا کند، یا هنگام خلوت، سر زده وارد اتاقتان شود، و اجاز? ورود نگیرد، اینها نمونه هایی از مراعات نکردن ادب اجتماعی است.
جالب این است که اسلام برای هم? این موارد، دستور العمل دارد. «تربیت اسلامی» و اخلاق مکتبی، هم? دستورها و«باید» و «نباید» هایش، « ادب آموزی»است. کسی که پای بند تعالیم دین نباشد، از حوز? ادب به وادی بی ادبی پای نهاده است.

 

ادب از که آموزیم؟

رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت می گذارد. این امری روشن و طبیعی است. ناپسندی های اخلاقی مردم نیز تأثیر سوء می گذارد. این هم عادی است. هنر انسان های فرزانه و هوشمند آن است که از رفتارهای ناپسند دیگران هم عبرت و درس می آموزند.
هم نیکان الگوی نیکی اند، هم بدان سر مشق بدی برای غافلان. امام عاقل تر کسی است که از بدی هاراه خوبی ها را می آموزد. این همان حکمتِ لقمانی است که از فرزانگی او سر چمشه می گیرد. به قول سعدی:
« لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان، که هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آنان پرهیز کردم».
و اگر جز این بود، لقمان به لقبِ «حکیم» مشهور نمی شد. آری... ادب آموختن از بی ادبان. همچنان که باید کم حرفی را از ورّاجان پر حرف و بیهوده گویی الهام گرفت. بزرگواری و کرامت نفس را هم باید از زشتیِ کارِ تنگ نظران و خسیس طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتی و بدی، خوشش نمی آید. پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتی های دیگران، آموختیم که به خوبی ها روی آوریم، «استاد اخلاقِ» ما در درون خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان (علیه السّلام) است که فرمود:
« اذا رأیت فی غیرک خلقا ذمیماً فتجنب من نفسک امثاله»؛
هر گاه در دیگری اخلاق ناپسندی را دیدی، بپرهیز که آن گونه رفتار در خودت نباشد!
عیسای مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسی تو را ادب آموخت؟فرمود: « کسی مرا ادب نکرد. من، زشتی جهل را دیدم و از آن پرهیز کردم».
نشست و بر خاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق و خوی و رفتارمان را به زینت «ادب» می آراید.

نمونه هایی از ادب پیامبر (صلی الله علیه و آله(

رسول اکرم (صلی الله علیه و اله) که اسو? ایمان و الگوی اخلاق و ادب و رفتار نیکو است، خود را ادب کرد? پرودگار دانسته و می فرماید: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی»؛
پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!
« سیر? پیامبر»، یک کتابِ ادب آموزی است. رفتار پیامبر، نمون? عالی اخلاقی و معاشرت      والاست. و به چند نمونه از ادبِ برخورد پیامبر با دیگران اشاره می کنیم:
رسول خدا با هر کس رو به رو می شد، سلام می داد، هم به کوچک، هم بزرگ.
هیچ گاه پای خود را پیش کسی دراز نمی کرد. هنگام نگاه، به صورت کسی خیره نمی شد، با چشم و ابرو به کسی اشاره نمی کرد، هنگام نشستن، تکیه نمی داد.
وقتی با مردم دست می داد و مصافحه می کرد، هیچ گاه دست خود را عقب نمی کشید، تا طرف مقابل دست خود را بکشد.  هیچ خوراکی را مذمّت نمی کرد. به هیچکس دشنام و ناسزا نمی گفت و سخن ناراحت کننده ای بر زبان نمی آورد و بدی را با بدی پاسخ نمی گفت.



[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 4:34 عصر ] [ محسن ] [ نظرات () ]

عمل دماغ

 


[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 4:18 عصر ] [ محسن ] [ نظرات () ]

کودک زبلتبسم

1.دانش آموز : آقا ی معلم آیا شما کسی را به خاطر کاری که انجام نداده ، تنبیه میکنید؟ آموزگار : نه ابدا چطور مگه ؟ دانش آموز:  

هیچی آقا  فقط میخواستم بگم که من امروز تکالیفم را انجام نداده ام.

جریمه شدن باباخیلی خنده‌دار

2. پسر:بابا، امشب باید چهل مرتبه جریمه بنویسی .پدر:چرا؟جریمه برای چی ! اونم چهل مرتبه ! پسر:چون مساله ی دیرو من را

غلط حل کردی ، معلم گفته از روی حل صحیح مساله  باید چهل مرتبه بنویسی.       

زیر سا یه ی شما   جالب بود

3.درویشی در زیر سایه ی خرش خوا بیده بود ، پادشاهی از آنجا گذر کرد ، پرسید چه می کنی؟ درویش گفت: قربان زیر سایه ی

شما زندگی می کنیم .  

من با کسی شوخی ندارم   آفرین

4.زور گویی سیلی محکمی به گوش بینوا زد ، بینوا گفت:سیلی را جدی زدی  یا شوخی ؟ زور گو گفت : جدی زدم.بینوا گفت:خدا را

شکر که جدی زدی وگرنه من با کسی  شوخی ندارم.  

تعطیلی جمعهپوزخند

5. دیوانه ای به رفیقش گفت : تو چه روزی به دنیا آمدی ؟؟؟جواب داد : جمعه .دیوانه گفت : دروغ نگو،جمعه  که همجا بسته است.

در دادگاه

6.قاضی : چرا موقع دزدی بچه هات رو با خودت برده بودی ؟ ساق:برای کار آموزی.


[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 4:12 عصر ] [ محسن ] [ نظرات () ]

 

وقتی مردم می خواهم به آسمان بروم

راستش نمی خواهم بمیرم .

اما دلم می خواهد به آسمان بروم

برای این که خیالم تخت باشد

که در دست های امنی هستم

نمی دانم چرا همه می خواهند به آسمان بروند

اما هیچ کس نمی خواهد بمیرد.


[ پنج شنبه 92/3/30 ] [ 12:41 عصر ] [ محسن ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 31086